لذت موسیقی اصیل ایرانی را با اشتیاق دل پذیرا باشید

استاد محمد رضا شجریان و کامبیز روشن روان-دیلمان
تاریخ : شنبه 21 آبان 1390

 

بهارا بنگر این خاک بلا خیز
که شد هر خار بن چون دشنه خونریز

بهارا بنگر این صحرای غمناک
که هر سو کشته‌ای افتاده بر خاک‌

گهی بر درد بی درمان بگریم
گهی بر حال بی سامان بخندم

بهارا بنگر این کوه و در و دشت
که از خون جوانان لاله گون گشت

بهارا دامن افشان کن ز گلبن
مزار کشتگان را غرق گل کن

میان خون و آتش ره گشاییم
از این موج و از این طوفان بر‌آییم

دگر بارت چو بینم شاد بینم
سرت سبز و دلت آباد بینم

سایه

دانلود در ادامه مطلب

 



:: موضوعات مرتبط: محمد رضا شجریان، کامبیز روشن روان، ، ،

ادامه مطلب
سالار عقیلی و حمید متبسم – به نام گل سرخ
تاریخ : پنج شنبه 19 آبان 1390

 

صبح آمده ست برخیز

بانگ خروس گوید

وینخواب و خستگی را

در شط شب رها کن

مستان نیم شب را

رندان تشنه لب را

بار دگر به فریاد

در کوچه ها صدا کن

خواب دریچه ها را

با نعره ی سنگ بشکن

بار دگر به شادی

دروازه های شب را

رو بر سپیده

وا کن

بانگ خروس گوید

فریاد شوق بفکن

زندان واژه ها را دیوار و باره بشکن

و آواز عاشقان را

مهمان کوچه ها کن

 شفیعی کدکنی

 

دانلود در ادامه مطلب

 



:: موضوعات مرتبط: حمید متبسم، سالار عقیلی، ، ،

ادامه مطلب
استاد مجید درخشانی و علیرضا قربانی – فصل باران
تاریخ : پنج شنبه 19 آبان 1390

 

 

ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست
و آنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست

زندگی خوشتر بود در پرده‎ی وهم خیال
صبح روشن را صفای سایه‎ی مهتاب نیست

شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع
در میان آتش سوزنده جای خواب نیست

مردم چشمم فرو مانده است در دریای اشک
مور را پای رهایی از دل گرداب نیست

خاطر دانا ز توفان حوادث فارغ است
کوه گردون‌سای را اندیشه از سیلاب نیست

ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته‎ایم
ورنه این صحرا تهی از لاله‎ی سیراب نیست

آن چه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست
ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست

گر تو را با ما تعلق نیست ما را شوق هست
ور تو را بی ما صبوری هست ما را تاب نیست

گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا
ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست

جلوه‎ی صبح و شکرخند گل و آوای چنگ
دلگشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست

جای آسایش چه می‎جویی «رهی» در ملک عشق
موج را آسودگی در بحر بی‎پایاب نیست

 

دانلود در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: مجید درخشانی، علیرضا قربانی، ، ، ،

ادامه مطلب
خاطرات فريدون حافظي از فعاليت در برنامه گلها
تاریخ : پنج شنبه 19 آبان 1390

وقتي هنرستان موسيقي ملي اعلام كرد هنرجو مي‌پذيرد، من براي آزمون ورودی به آنجا رفتم. موسي‌خان معروفي، يعني پدر جواد معروفي مسوول آزمون بود. يادم مي‌آيد از او خواستم كه با ساز او بنوازم‌. ابتدا قبول نکرد. بعد با اصرار من ناچار قبول كرد. من ساز موسی‌خان را کوک كردم و يك آهنگ در دستگاه همايون زدم. او هم به استادان ديگري كه آنجا بودند گفتند: اين پسر عالي مي‌نوازد. اصلا نيازي نيست به هنرستان بيايد. بهتر است برود راديو برنامه اجرا كند‌. به اين شكل من در سال 1322 به راديو رفتم و از ساعت 7 شب تا 7 صبح در راديو تكنوازي مي‌كردم. مرحوم پيرنيا مسووليت يك برنامه هنري در راديو را بر عهده داشت، چيزي شبيه حافظ‌خواني‌. من آنجا با او آشنا شدم. شعرهايي توسط گويندگان راديو خوانده مي‌شد و من هم تار مي‌زدم‌. برنامه «گلها» در ابتدا به اين شكل وجود نداشت. يعني اصلا گلها نبود. من با مرحوم پيرنيا دوست بودم. ما يك برنامه حافظ‌خواني داشتيم كه شاعرها مي‌آمدند و گوينده‌هاي راديو اشعار آنان را به صورت دكلمه مي‌خواندند. بعضي اوقات هم كه صداي شاعر خوب بود خودش اشعار را مي‌خواند. مثل مرحوم عماد خراساني كه شعر
گرچه مستيم و خرابيم چو شب‌هاي دگر
بازكن ساقي مجلس سر ميناي دگر
امشبي را كه در آنيم، غنيمت شمريم
شايد ای دوست نرسيديم به فرداي دگر
مست مستم مشكن قدر خود اي پنجه غم
من به ميخانه‌ام امشب تو برو جاي دگر
و يكي ديگر از اشعارشان را در دستگاه سه‌گاه خواندند و من تار زدم.
تا اينكه يك روز مرحوم داوود پيرنيا چندنفر از استادان موسيقي را دعوت كرد. مثل آقاي عبادي، پرويز ياحقي، بديعي، تجويدي، ورزنده، مرتضي خان محجوبي و غيره... استادان آمدند و شروع كردند در حدود نيم‌ساعت برنامه اجرا كردند. من ديگر آن روز ساز نزدم يعني فكر مي‌كردم اين توهين به آنهاست.
خلاصه و به همين ترتيب، مرحوم پيرنيا به آنها گفتند كه چندنفر، چند نفر با هم ساز بزنند‌. كم‌كم تجزيه شدند. مثلا تار و ويلن با هم و يا سنتور و ضرب با هم. با اشعاري از آقاي رهي معيري و گويندگاني كه صداي خيلي خوبي داشتند. مثل آذر پژوهش، خانم روشنك و آقاي روحاني اشعار را دکلمه می‌کردند.
تا اينكه من براي مدتي از ايران رفتم‌.وقتي برگشتم برنامه گلها خيلي خوب شده بود. همان زمان من هم چند آهنگ ساختم كه خوانندگان مختلفي آنها را اجرا كردند مثل اسير غم‌ها، با شعر خانم ميرافشار. همين امشب با شعر آقاي معيني كرمانشاهي. تو اي ز گل تازه‌تر، شعر آقاي بيژن ترقي.
كه اين آهنگ را آقاي غلامحسين اشرفي كه نابيناست، دوباره آن را با اركستر اجرا كرد‌.
يك آهنگ ديگر هم بود به نام رقص گيسو كه آن را هم جديدا آقاي سالار عقيلي با اركستر آقاي فخرالديني اجرا كرد.
من آن‌زمان چون حقوق خوانده بودم در دادگستري كار مي‌كردم كه وابسته به وزارت فرهنگ بود و چون بين راديو و وزارت فرهنگ اختلاف وجود داشت، من به صورت پنهاني با راديو همكاري داشتم‌.چند تا آهنگ هم به اسم مرحوم برادرم كيومرث حافظي اجرا كردم كه مسوولان وزارت فرهنگ متوجه همکاری من با راديو نشوند.
مرحوم پيرنيا شب‌ها تا بعد از نيمه‌شب در راديو مي‌ماند. آهنگ‌ها را مي‌شنيد و كار مي‌كرد. ايشان بسيار براي موسيقي زحمت كشيدند. تمام استادان موسيقي را در كنار هم جمع كردند. گلها ديگر اتفاق نمي‌افتد. تقريبا اكثر آن هنرمندان فوت كرده‌اند. جا دارد اسمي از آن هنرمندان ببرم. نوازندگان ويلن صبا، علي تجويدي، بديعي، پرويز ياحقي و همايون خرم بودند‌. نوازندگان سنتور، رضا ورزنده، صارمي، مجيد نجاهي و فضل‌الله توكل بودند. نوازندگان سه‌تار احمد عبادي، ضرب جهانگير ملك، امير ناصر افتتاح و محمود فرهمند بودند. كمانچه استاد بهاري و نوازندگان تار استاد جليل شهناز، فرهنگ شريف و من و بنان، قوامي، اديب خوانساري، گلپا و ايرج از خوانندگان خوب گلها بودند. البته شايد اسم چند نفر هم فراموش كرده‌ام. در حال حاضر شايد دو، سه نفر از آنها در قيد حيات باشند‌. جاي افسوس دارد كه براي همه آنها بايد از واژه‌ مرحوم استفاده كنم. وقتي به ايران برگشتم و پنهاني با گلها همكاري مي‌كردم، چند كار ديگر هم انجام دادم که مرحوم سرهنگ قوامي اجرا کردند با اركستر گلها به رهبري مرحوم خالقي و آقاي معروفي. يادم مي‌آيد يك روز يكي از شعرا به من گفت: شما آهنگ مي‌دهيد، من شعر مي‌گويم، اما به اسم پيرنيا تمام مي‌شود. من به او گفتم: ما بوديم اما گل‌ها نبود‌.موسس گلها داوود پيرنياست كه مي‌نشيند تمام آهنگ‌ها را گوش مي‌دهد و انتخاب مي‌كند و تمام تلاشش را براي شكل‌گيري گلها انجام داده. اگر ما الان در گلها هستيم به خاطر زحماتي است كه داوود پيرنيا كشيده است.
قبل از سال 1323 تكنواز تار من بودم تا اينكه فرهنگ شريف و استاد شهناز را از اصفهان دعوت كردند. البته شريف جوان و كوچك‌تر از جليل شهناز بود اما انصافا بي‌نظير تار مي‌زد.



:: موضوعات مرتبط: فریدون حافظی، خبرنامه، ،

زندگي و خدمات داوود پيرنيا در گفت‌وگو با داريوش پيرنيا
تاریخ : پنج شنبه 19 آبان 1390

 

داريوش پيرنيا فرزند اختر خانم قراگزلو و داوود پيرنيا در شهر تهران به دنيا آمد. او پس از آموختن مراحلي از ادبيات فارسي و بينش ايراني، نزد استادان هموطنش: ميرزا هادي‌خان مميزي، محمدپروين گنابادي، سعيد گودرزنيا، نظام وفا، درويش خوش‌چشم پيرنظر و داوود پيرنيا و طي دوره دبستان در مدارس همايون، شاپور و قائم‌مقام و اتمام دوره متوسطه در دبيرستان بوعلي‌سينا در رشته ادبي براي ادامه تحصيل به آلمان رفت و در سال 1345 خورشيدي، پس از گذراندن 10 نيم‌سال تحصيلي تخصصي در دانشكده فلسفه دانشگاه دولتي لودويگ ماكسيميليان در شهر مونيخ، در رشته علوم سياسي، علوم ارتباطات جمعي و آمريكا‌شناسي تحصيلات دانشگاهي خود را به سرانجام ‌رسانيد. او در زمستان 1345 خورشيدي به ايران مراجعت كرد و همكاري چندين ساله خود را با موسسه مطبوعاتي كيهان ادامه داد و سازمان ملي فيلم كيهان را پايه‌گذاري كرد. در پي تهيه گزارشي مستند از شهرداري‌هاي ايران و شناخت نقاط ضعف و قوت شهرداري‌ها، سرپرستي بخش آموزشي اتحاديه شهرداري‌هاي ايران را بر عهده گرفت. وي هم اكنون ساكن ايالات متحده آمريكاست و در گفت‌وگوي پيش رو به تمامي جنبه‌هاي زندگي پدر خود اشاره كرده است... .

‌آقاي پيرنيا، گفت‌وگو با شما در صفحات پرونده‌اي كه مربوط به موسيقي است طبعا خواننده را به آن سو سوق مي‌دهد كه در اين مجال بيشتر بايد به بحث‌هايي صرفا درباره موسيقي پرداخته شود، اما به نظرم اين گفت‌وگو بيشتر به كار شكافتن تاريخي مي‌آيد از فرهنگ و جامعه ايراني. پدرتان – زنده‌ياد داوود پيرنيا – خود از رجال بنام و صاحب‌منصب دوره‌اي حساس از تاريخ ايران است كه بعدها پايه‌گذار جاودان‌ترين برنامه راديويي در زمينه موسيقي و شعر شد. همين‌طور پدربزرگ‌تان كه از پژوهندگان كاملا شناخته‌شده تاريخ ايران است. بنابراين براي شروع قدري از شرايط تحصيلي پدرتان بگوييد.
پدرم همان‌طور كه رسم خانواده‌هاي قاجار بود تا پنج سالگي در اندروني با سرپرستي مادر خود به فراگيري مقدمات اوليه زبان فارسي مشغول بود و درس و مشق را زير نظر مادر و استادان ايراني چون ميرزا طاهر تنكابني فراگرفت. ميرزا هادي‌خان مميزي سرپرستي «مدرسه سرخانه» پيرنيا را بر عهده داشت و داوود همراه برخي از برادران و فرزندان فاميل به مدرسه سرخانه مي‌رفتند. ميرزا هادي‌خان مميزي تا پايان عمر خود در خانواده پيرنيا سمت مشاور و استاد داشت و مدت قريب شش سال به ساير فرزندان خانواده تاريخ ادبيات فارسي درس مي‌داد. ناگفته نماند كه استادان ديگري نيز در اين كلاس‌هاي سرخانه تدريس مي‌كردند.
‌چه كساني؟ اين درس‌ها بيشتر در چه زمينه‌هايي بودند؟
بگذاريد در پاسخ به اين پرسش‌تان نقل قولي از استاد مميزي را در اين‌باره بيان كنم؛ استاد مميزي در اين‌باره مي‌گويد: «دروس مدرسه خانگي با دقت فراوان مستقيما زير نظر آقا مشيرالدوله و اتابك تحصيلي ميرزا طاهر تنكابني كه در منزل مشيرالدوله به آقاميرزا شهرت داشت و متخصص حكمت قديم بود تنظيم مي‌شد و پدر، مشيرالدوله با نظم و ترتيب خاص خود به چگونگي كار تدريس و تحصيل فرزندان نظارت مي‌كرد و از دوستان خود دعوت مي‌كرد تا براي شاگردان صحبت كنند يا به‌طور منظم در مدرسه درس بدهند. شاگردان آن كلاس‌هاي سرخانه در فراگيري، چندين سال از برنامه رسمي مدارس دولتي جلوتر بودند.»

 

باقی در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: خبرنامه، ،

ادامه مطلب
گفت‌وگو با استاد فرهنگ شريف، پيرامون نوازندگي در برنامه گلها
تاریخ : پنج شنبه 19 آبان 1390

 

 

وقتي قرار گفت‌وگو با استاد فرهنگ شريف گذاشته شد با توجه به مشغله‌هاي زياد مجالي را برايمان فراهم كرد كه پاي حرف‌ها و خاطراتش از برنامه گلها بنشينيم. هرچند او نيازي به معرفي ندارد، اما بد نيست بدانيد از چهارسالگي تحت تاثير آموزش موسيقي به وسيله پدرش و نيز رفت و آمد بزرگان موسيقي به منزل آنها خصوصا عبدالحسين خان شهنازي برادر حاج علي اكبرخان شهنازي، موسيقي را فرا گرفت و در 12سالگي نخستين تكنوازي خود را كه به صورت زنده از راديو پخش مي‌شد با موفقيت اجرا كرد. به دنبال اين اجرا اين استاد در اغلب برنامه‌هاي گل‌ها به‌عنوان تكنواز آواز، خوانندگان برنامه را همراهي مي‌كرد. فرهنگ شريف در كارنامه هنري خود با خوانندگاني چون روح‌انگيز، تاج، غلامحسين بنان، شجريان، محمودي خوانساري، ايرج و... همنوازي داشته و در چند فستيوال بين‌المللي از جمله فستيوال موسيقي برلين توانسته است ساز تار را به خوبي به جهانيان بشناساند. فرهنگ شريف چند سالي را در دانشگاه‌هاي مطرح آمريكا به امر آموزش موسيقي مشغول بود. او موفق به دريافت نشان درجه يك هنري معادل دكترا از دست آقاي خاتمي رييس‌جمهور وقت شد.

‌مرحوم پيرنيا در نوروز 1340 برنامه‌اي را كليد زد كه به جرات مي‌توان گفت فصل تازه‌اي را در موسيقي ايراني رقم زد كه به هيچ‌وجه نمي‌توان آن را ناديده گرفت. شما به‌عنوان يكي از نوازنده‌هاي اين برنامه كه البته در جايگاه استادي قرار داريد، رسالت‌تان در اجراي برنامه‌هاي مختلف گلها چه بود؟
در وهله اول بايد بگويم مرحوم پيرنيا قبل از اينكه به راديو بيايند و اين برنامه را شكل دهند، هم پيانو مي‌زدند و هم ويلن. او ذوق و شوق هنري خاصي داشت و هميشه سعي مي‌كرد كساني را انتخاب كند كه جزو بهترين‌هاي آن زمان باشند. اركستر برنامه گلها هم، اركستري بود كه زير نظر زنده‌ياد روح‌الله خالقي و جواد معروفي فعاليت مي‌كرد. نوازنده‌هاي اين اركستر بزرگ يا نوازنده‌هاي فرهنگ و هنر بودند يا نوازنده‌هاي اركسترسمفونيك تهران. عده ديگر هم تك‌نوازاني بودند كه با آوازها همراهي مي‌كردند. چون اصولا رشته تكنوازي نيازمند تجربه و خلاقيت و تبحر است و هر كسي كه ساز مي‌زند نمي‌تواند سوليست باشد. به همين جهت، سوليست‌هاي آن زمان كه در برنامه گلها يا برنامه‌هاي ديگر فعاليت مي‌كردند بايد ويژگي‌هاي خاصي داشتند كه از جمله آن مي‌توان به خلاقيت اشاره كرد. به همين دليل در اين برنامه به اندازه تعداد انگشتان دست سوليست داشتيم. بزرگواران زيادي در گلها ساز مي‌زدند و فن نوازندگي را مي‌دانستند اما كسي كه سولو مي‌نوازد تخصص ديگري دارد جداي از نوازندگي. تا آنجايي كه يادم هست من از برنامه سوم گلها با هنرمندان آن دوره شروع به كار كردم كه هيچ كدام از آنها در قيد حيات نيستند. در اين برنامه من با آقاي تجويدي سولوي برنامه را با آواز اجرا كرديم.
‌شما در چه سالي وارد راديو شديد؟
من در 12- 11 سالگي براي اجراي سولو در راديو امتحان دادم. در آن زمان با برادرم كه از من بزرگ‌تر بود به راديو رفتيم و او به پرويز محمود كه آن زمان رييس اركستر موسيقي كشور و رهبر اركسترسمفونيك بود، گفت اين برادر من است و مي‌خواهد در راديو ساز سولو بزند. قبل از اينكه من شروع به نوازندگي كنم از آنجايي كه كودك بودم آنها با ديد خاصي گفتند: «حالا چه چيزي مي‌خواهد بزند؟» كه البته منظورشان اين بود ايشان كه مي‌خواهند در اين سن در برنامه گلها و برنامه زنده راديو ساز بزنند آيا مي‌توانند؟ و وقتي ديدند خوب ساز مي‌زنم به من اجازه دادند 12 دقيقه در راديو (بيسيم پهلوي) سولو بزنم. اتفاقا اولين ديدار من با زنده‌ياد پرويز ياحقي هم در همان‌جا بود و بعد از آن من و آقاي ياحقي و بيژن ترقي با هم رفاقت عميقي پيدا كرديم...

 

 

باقی در ادامه مطلب

 



:: موضوعات مرتبط: فرهنگ شریف، خبرنامه، ،

ادامه مطلب
استادان فرهنگ شریف و همایون خرم و جهانگیر ملک-مهر افروز-جان افروز-گل افروز
تاریخ : سه شنبه 17 آبان 1390

 

 

قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاك غریب
كه در آن هیچ‌كسی نیست كه در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار كند.

قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم‌چنان خواهم راند.
نه به آبی‌ها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی كه سر از خاك به در می‌آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی‌گیران
می‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان.

 

دانلود در ادامه مطلب

 



:: موضوعات مرتبط: فرهنگ شریف، همایون خرم، ،

ادامه مطلب
همایون شجریان و علی‌ قمصری – نقش خیال
تاریخ : یک شنبه 15 آبان 1390

 

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست   بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست
روا بود که چنین بی​حساب دل ببری   مکن که مظلمه خلق را جزایی هست
توانگران را عیبی نباشد ار وقتی   نظر کنند که در کوی ما گدایی هست
به کام دشمن و بیگانه رفت چندین روز   ز دوستان نشنیدم که آشنایی هست
کسی نماند که بر درد من نبخشاید   کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست
هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی   از این طرف که منم همچنان صفایی هست
به دود آتش ماخولیا دماغ بسوخت   هنوز جهل مصور که کیمیایی هست
به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید   و گر به کام رسد همچنان رجایی هست
به جان دوست که در اعتقاد سعدی نیست   که در جهان بجز از کوی دوست جایی هست

 

دانلود در ادامه مطلب

 



:: موضوعات مرتبط: همایون شجریان، علی قمصری، ،

ادامه مطلب
همایون شجریان و علی‌ قمصری – آب، نان، آواز
تاریخ : یک شنبه 15 آبان 1390

 

كمترين تحريري از يك آرزو اين است
آدمي را آب و ناني بايد و آنگاه آوازي
در قناري ها نگه كن در قفس تا نيك دريابي
كزچه در آن تنگناشان باز شادي هاي شيرين است
كمترين تحريري از يك زندگاني  آب، نان، آواز
ور فزونتر خواهي از آن…..گاهگه پرواز
ور فزونتر خواهي از آن…..شادی آواز
ور فزونتر باز هم خواهي…..بگويم باز
آنچنان بر ما به نان و آب تنگسالي گشت
كه كسي به فكر آوازي نباشد
اگر آوازي نباشد…..شوق پروازي نخواهد بود

 شفیعی کدکنی

 

دانلود در ادامه مطلب

 



:: موضوعات مرتبط: همایون شجریان، علی قمصری، ، ،

ادامه مطلب
استاد محمد رضا لطفی‌ ,محمد معتمدی- یادواره عارف قزوینی
تاریخ : یک شنبه 15 آبان 1390

 

 

 
نمی دانم چه در پیمانه کردی جانم
تو لیلی وش مرا دیوانه کردی جانم
چه شد اندر دل، من جا گرفتی جانم
مکان در خانه ی ویرانه کردی جانم
ای تو تمنای من
...
...ای یار زیبای من
تویی (و) لیلای من
مرا مجنون صفت
دیوانه کردی
زدی از هر طرف آتش چو شمعم خدا
مرا بیچاره چون پروانه کردی جانم
پریشان روز عالم شد از آن روز
که بر زلف پریشان شانه کردی
ای یار سنگین دلم
ای لعبت خوشگلم
سرو پا در گلم
به فقیران نظر شاهانه کردی
جانم جانم دیوانه کردی
حبیب حبیب پروانه کردی
خدا خدا ویرانه کردی جانم


 عارف قزوینی

 

دانلود در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: محمد رضا لطفی، محمد معتمدی، ، ،

ادامه مطلب


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.



 



360 رنگ
شرح غزلهای حافظ
صفحه اصلی
آرشیو مطالب
عناوین مطالب

ابزار هدایت به بالای صفحه